گزارشگر:علی کالیراد، استاد تاریخ دانشگاه تهران - ۲۶ عقرب ۱۳۹۸
محمت پرینچک، پژوهشگر تاریخ و علوم سیاسی فرزند دوغو پرینچک رهبر حزب وطنِ ترکیه و از چهرههای مهمِ طیف اوراسیاگرایانِ ترکیه است. از او کتابها، مقالات و یادداشتهای متعددی دربارۀ روابط ترکیه و روسیه و تاریخ مناسباتِ دو کشور منتشر شده است. اخیراً او در یادداشتی در روزنامۀ «آیدینلیک» ترکیه از اقدام دولت روسیه در تدوین طرحی برای آیندۀ خاورمیانه و شمال آفریقا خبر داد و به معرفی آن پرداخت. مطلب حاضر گزیدهیی از این یادداشت است.
محمت پرینچک در یادداشتی با عنوان «طرح مسکو برای خاورمیانه و شمال آفریقا» که ۱۹ و ۲۰ سپتامبر سالجاری در روزنامۀ آیدینلیک منتشر شد، به ابتکار مقامات روس در تدوین طرحی برای آیندۀ منطقه پرداخت. به نوشتۀ وی، حاصل طرح خاورمیانۀ بزرگ ایالاتمتحده برای منطقه، ترویج جداییطلبی قومی و وهابیگری و افراطگرایی مذهبی بوده است. پیامد گسترش وهابیگری و افراطگرایی مذهبی تهدید کیان دولتهای ملی در منطقه بود. مبارزه با افراطگرایی دینی به بهانهیی مضاعف برای مداخله در امور خاورمیانه و شمال آفریقا بدل شد و برای سازمانهایی مانند حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) و حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه (پ.ی.د) که در جبهۀ جنگ با افراطگرایان قرار گرفتند، مشروعیت آفرید. با این وجود، طرح امریکایی خاورمیانۀ بزرگ شکست خورده و واشنگتن درصدد تدوین طرحهای جدیدی برای سلطه بر جهان اسلام از طریق بازآرایی نقشۀ منطقه برآمده است. زمانیکه دستگاههای اطلاعاتی روسیه از طرحهای جدیدِ ایالاتمتحده آگاه شدند، مسکو تصمیم گرفت که دیگر صرفاً نظارهگر نباشد. از اینرو کارشناسان نظامی-امنیتی و راهبردی و شخصیتهای مهمِ دولت روسیه دست به کار تدوین یک طرحِ جدید برای آیندۀ منطقه زدند. مسالۀ اصلی این است: «اکنون که طرح امریکایی خاورمیانۀ بزرگ و نظم نوین جهانی دچار ناکامی شده است، چه چیز باید جایگزین آن شود؟» زیرا بدون وجود طرح جایگزین، ابتکار عمل با واشنگتن خواهد بود.
هدف طرح روسیه و سه رکنِ آن
اهداف طرح روسیه عبارتند از: ۱- جلوگیری از تحقق طرح جدید امریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا؛ ۲- بهرهگیری از فرصت ناکامی طرح خاورمیانۀ بزرگ برای تحقق گزینۀ اوراسیاگرایی؛ ۳- پایان دادن به منازعات میان کشورهای منطقه و ایجاد جبهۀ واحد در برابر امریکا؛ و ۴- محرومکردن امریکا از متحدان منطقهییاش. برای به ثمر رسیدن اهداف بالا، طرح مزبور در وجه فرهنگی بر اهمیت تضاد بین تصوف و وهابیت/ سلفیگری تأکید دارد. اسلام سنتی (تصوف) به مثابه پدیدهیی بومی در جهان اسلام قابلیتِ آن را دارد که همچون متحدی مهم در مبارزه با جریانها و گروههای افراطیِ وارداتی و ساخته و پرداختۀ غرب به کار آید. سه ضلع طرح روسیه در عرصۀ بینالمللی، مسکو ـ آنکارا ـ تهران هستند. این ائتلاف سیاسی وجه عقیدتی نیز دارد و موجب اتحاد مسیحیتِ ارتدوکس، اسلام سنی و اسلام شیعی میشود. آنچه روسها را به اتخاذ این رویکرد رهنمون شد، تجربۀ موفق آنها طی جنگهای چچن و استفاده از ظرفیت تصوف در مبارزه با وهابیت بود.
محور مسکو ـ تهران ـ آنکارا
به نوشتۀ پرینچک، مطالعات این طرح به شکلِ محرمانه انجام شده است. اگرچه طرح هنوز صورتِ نهایی نیافته اما چارچوب کلی آن مورد تأیید دولت روسیه است. این طرح در بالاترین سطوح پیگیری میشود و هنوز بررسی و تبادلنظر درباره جزییات آن ادامه دارد. پرینچک مدعی است که پس از اطلاع از این طرح، وی و همفکرانش بر آن شدند که افکار عمومی ترکیه و منطقه را نسبت به ذهنیتِ روسیه آگاه کنند تا پیشنهادها، انتقادات و اصلاحات ضروری در نسخۀ نهایی طرح لحاظ شود.
شکست طرح خاورمیانۀ بزرگ و فرصتهای پیشِ رو
طرح مورد بحث با عنایت به شرایط جدید ژئوپلیتیکِ خاورمیانه و شمال آفریقا میتواند نقشۀ راهی برای ایجاد تحول در راستای اوراسیاگرایی قلمداد شود. شکست داعش در سوریه و عراق، ناکامی بهار عربی و بحران جهانی لیبرالیسم، فرصتهای جدیدی برای ایجاد ثبات در منطقه و شکلگیری یک نظم جهانیِ چندقطبی و عادلانه ایجاد کرده است. براساس سند حاضر با اجرای این طرح، مردم منطقه از سلطۀ خارجی رها خواهند شد، از اثرات ویرانگر سیاستهای ایالاتمتحده در منطقه کاسته و ائتلافهای منطقهیی مبتنی بر ایجاد تعادل در منافع ژئوپلیتیک و همزیستی میان اشکال سنتی اسلام شکل خواهد گرفت.
مثلث مسکو ـ آنکارا ـ تهران
اساس این ساختار اوراسیایی بر همکاری راهبردی سهجانبه مسکو ـ آنکارا ـ تهران قرار دارد که نطفۀ آن در روند آستانه بسته شد. با این وجود تمامی کشورهای منطقه (اعم از مصر، پاکستان و دیگران) که ایدیولوژی نئولیبرال را رد میکنند و خواستار ایجاد جهان چندقطبی در پی پاسداری از هویت فرهنگ و سنتهای خویش هستند، میتوانند به آن بپیوندند. از آنجا که روسیه، ترکیه و ایران نمایندۀ سنتهای مسیحیت ارتدکس، تصوف و تشیع هستند و پیشینۀ تشکیل امپراتوریهای بزرگ دارند، باید مسوولیت آیندۀ فرهنگی و ژئوپلیتیک خاورمیانه و شمال آفریقا را عهدهدار شوند. در این طرح روسیه «هارتلند» اوراسیا و قدرت اصلی در عرصۀ بینالمللی علیه فرآیند جهانیسازی و آتلانتیکگرایی است. از منظر فرهنگی نیز روسیه در قیاس با دنیای منحط غرب میتواند الگوی بدیل برای جهانِ مسیحیت باشد. طبق این سند، ایران شیعی متضمن تجربۀ منحصربهفردی از انقلاب معنوی در جهان معاصر با فرهنگ شهادتطلبی و نمونۀ بیمانندی از مبارزۀ سازشناپذیر برای حفظ آرمانهای ملی و مذهبی در برابر فشار خارجی است.
آیندۀ متحدان ایالات متحده
بر اساس این طرح ترکیه میتواند با اتکا به تصوف، نقشی مهم در احیای اسلام سنتی ایفا کند و عالم سنیمذهب را از شرِ گروههای تکفیریِ مورد حمایت امریکا و برخی کشورهای منطقه برهاند. پیشبینی میشود که با نهاییشدن و معرفی این طرح اوراسیاگرایانه، متحدان سنتی امریکا در منطقه (بهویژه اسراییل، عربستان سعودی و قطر) در برابر یک دوراهی سرنوشتساز قرار میگیرند: ادامۀ وفاداری به واشنگتن یا اتخاذ یک مسیر مستقل و همراستا با اوراسیا. آیندۀ دولتهای منطقه در این تصمیم نهفته است. باید اذعان کرد که تحقق چنین طرحی در سالهای گذشته اساساً شدنی نبود اما با دستاوردهای روند آستانه تحقق آن ممکن مینماید.
از طرح خاورمیانۀ بزرگ تا امروز
اقدامات ایالات متحده در منطقه از زمان به میان آمدن طرح خاورمیانۀ بزرگ تاکنون را میتوان چنین خلاصه کرد: در آغاز قرن بیستویکم ایالاتمتحده با پشتیبانی اسراییل سعی در تحقق طرح خاورمیانۀ بزرگ داشت که توسط محافل نئوکان تهیه شد و درصدد بیثباتکردن سراسر منطقه از شمال آفریقا تا ایران بود. تهاجم ایالاتمتحده به افغانستان و عراق به بهانههای واهی منجر به ظهور فرآیند گروههای تکفیری سلفی و تروریستی شد. این روند با وقوع بهار عربی که پیامد آن بازآرایی مرزها و سقوط رژیمهای سکولاری بود که سالهای سال از فعالیت اسلامگرایان تندرو جلوگیری میکردند، شتاب گرفت. امریکا از تغییر رژیم در تونس، مصر و لیبی پشتیبانی کرد و سپس نوبت به سوریه رسید؛ اما بازگشت روسیه به خاورمیانه چشمانداز ژئوپلیتیک منطقه را دستخوش دگرگونی جدی کرد.
مسکو داعش را شکست داد، سوریه را آزاد کرد و برنامۀ نئوکانها برای به آشوبکشاندن خاورمیانه را متوقف کرد. نتیجۀ آن قرارگرفتن کشورهای بیطرف یا متحد امریکا در منطقه بر سر یک دوراهی است: اوراسیاگرایی یا آتلانتیکگرایی. مداخلۀ روسیه پرده از چهرۀ بیاعتبار و ویرانگر سیاست خارجی امریکا برداشت. اکنون آشکار شده است که واشنگتن درصورت مواجهشدن با مقاومت بهسادهگی و بدون تعلل دست از حمایت از وابستهگان قدیمی خود میکشد. بنابراین بسیاری از متحدان سابق ایالات متحده (ترکیه، عراق، مصر و قطر) به صرافت تجدید نظر در مناسباتِ خود با اردوگاه آتلانتیکگرا افتادند و بهتدریج به بیطرفی یا اوراسیاگرایی روی آوردند. با انتخاب ترامپ به ریاستجمهوری اوضاع ایالاتمتحده در منطقه بیش از پیش دشوار شده است. رییسجمهور دوستدار اسراییل و ضدایرانی ایالاتمتحده تاکنون نتوانسته است الگوی جدیدی مطابق با واقعیتهای جدید ژئوپلیتیکِ خاورمیانه و شمال آفریقا ارایه دهد. این فرصتی برای قدرتهای اوراسیایی است تا سرنوشت منطقه را در دست گیرند.
ضدیت با جهانیشدن بهجای ضدیت با امریکا
این سند بر ضرورت محدود کردن نفوذ امریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا و حمایت از جریان ضد جهانیشدن و ضد اشغالگری بهجای ضدیت با دولت امریکا تأکید میکند. این رویکرد با شعارهای ترامپ در جریان کارزار انتخاباتیاش و انتظارات واقعی اکثریت مردم آمریکا نیز تضادی ندارد.
ایران و جهان شیعه
در این سند راجع به ایران نکاتی مطرح شده است: تأثیر ایران و نقش عامل شیعه در خاورمیانه در سالهای اخیر تقویت شده است. حکومت ایران اکنون در برابر مسالۀ چگونهگی تحقق مرحلۀ دوم انقلاب شیعی قرار دارد. جغرافیای شیعه به غیر از ایران شامل عراق، سوریه، لبنان، یمن، بحرین و افغانستان میشود. تشیع یک فرهنگِ واحد است و جهان شیعه مانند سایر مناطق جهان اسلام در نتیجۀ سیاستهای استعماری غرب تجزیه شده است. ایران به واسطۀ بازگشت به ریشههای مقدس خود و شورش علیه دنیای معاصر و به سبب برخورداری از یک راهبرد نهادینه، الگویی برای جوامع اوراسیاست.
جایگاه تصوف در جهان سنی
در این گزارش آمده است که در بسیاری از کشورهای اسلامی تصوف وجود دارد. در شمال آفریقا دو قطب سنتی تصوف، مراکش در غرب و قاهره در شرق هستند. گزارش همچنین به میراث فکری رنهگنون در شمال آفریقا و امکان بهرهگیری از آن در مبارزه علیه سلطۀ خارجی و وهابیگری اشاره دارد. مرکز دیگر تصوف پاکستان است. به واسطۀ کشمکش پاکستان با امریکا و بریتانیا بر سرِ افغانستان میتوان از احتمال شکلگیری محور راهبردی مسکو ـ اسلامآباد بهعنوان مکمل محورهای مسکو ـ آنکارا و مسکو ـ تهران سخن گفت. نویسندهگان گزارش بر این باورند که با احیای تصوف میتوان نقطۀ اشتراکی بین جوامع اهل سنت (اعم از عرب و غیر عرب) در خاورمیانه ایجاد کرد و چه بسا همین کلید حل بخشی از مشکلات پیچیدۀ خاورمیانه از جمله دستیابی به تفاهم میان اهل سنت، شیعیان و مسیحیان و همچنین مسالۀ فلسطین، مسالۀ کُردها و ایجاد وحدت ملی در افغانستان، عراق، لبنان، سوریه و لیبی باشد.
آیا امریکا، عربستان را قربانی میکند؟
بهنظر مقامات و کارشناسان روسی، عربستان سعودی و دیگر پادشاهیهای خلیج فارس پس از شکست در سوریه در وضع بغرنجی قرار دارند. حکومت عربستان در واکنش به بحرانهای جدی و وجود ناخشنودی بین علمای وهابی، افراد خاندان سلطنتی و عموم مردم دست به تغییرات شگفتآوری زده است. عربستان سعودی نزدیکترین متحد امریکا در منطقه و در عین حال فریبخوردهترین شریک واشنگتن در خاورمیانه است. کارکرد اصلی سعودیها برای واشنگتن، گوشت دم توپ در درگیری با تهران است. نویسندهگان گزارش معتقدند برخلاف اسراییل عربستان سعودی در نظر امریکا شریکی است که میتواند قربانی شود. از اینرو چندان جای شگفتی نیست که امریکاییها از تجزیۀ عربستان سعودی سخن بگویند.
گزینۀ اسراییل و مسوولیت قدرتهای اوراسیایی
بر اساس این گزارش، سرنوشت اسراییل با توجه به نقش آن در اردوگاه آتلانتیکگرایی مشخص خواهد شد. طرح خاورمیانۀ بزرگ که نخست برای تأمین منافع تلآویو توسط نئوکانها تدوین شده بود، دیگر شکست خورده است. توازن قوا در منطقه دگرگون شده و اکنون اسراییل فرصت دارد تا با وانهادن اردوگاه آتلانتیکگرایی، جایگاه خود را در چارچوب اوراسیاگرایی بیابد. مسکو ضامن امنیت ژئوپلیتیکِ اسراییل و همچنین حفظ جایگاه قدس بهعنوان یک شهر مقدس بینالمللی خواهد بود.
در پایان این سند ضمن تأکید بر اینکه اکنون همۀ نگاهها به اتحاد نوظهور روسی ـ شیعی ـ صوفی متمرکز شده، آمده است: نهتنها آیندۀ خاورمیانه و شمال آفریقا بلکه سرنوشت کل جهانِ چندقطبی بستهگی به این دارد که آیا قدرتهای اوراسیایی شایستهگی انجام وظیفهیی را دارند که بهعهدۀ آنها گذاشته شده است؟
منبع: دنیـای اقتصاد، ۲۳ آبان ۱۳۹۸
Comments are closed.